این چند روزه خیلی روزای خوبی بودن
بعد از دو سال موفق شدم تو دریا برم داخل آب
البته دریا تقریبا موج داشت و با اینکه خیلی طوفانی نبود ، خطرناک بود و بدجوری آدمو می کشید داخل .
من و آبجی م و عرفان همون نزدیکا نشسته بودیم .
نبودین ببینین عرفان چه ذوقی می کرد . انقد هیجان زده بود . همه ش جیغ و داد می کرد . هر دفعه موج می زد و می رفتیم تو آب با ذوق و شوق جیغ می کشید .
تو بغل من نشسته بود و وقتی آب میومد محکم بغلش می کردم و اونم جیغ می کشید و ماام از هیجان زده شدن اون می زدیم زیر خنده .
اون یکی آبجیم هم بود . با آتوسا .
انقدر روزای خوبی بود .
بعد از حدود یک ماه و نیم از گذشتن ِ تولد عرفان ، چند شب پیش رفتیم نمک آبرود ( تله کابین ) و اونجا براش جشن تولد گرفتیم .
همه کنار هم بودیم و فقط یکی از داداشام نبود .
خیلی اون شب بهم خوش گذشت .
البته ناگفته نماند فرداش ( یعنی پریروز ) بدجور مریض شدم و دو روز کلا از همراهی با آبجیم اینا بازموندم
حیف شد
وااااااااای
آتوسا هم انقد ناز و گوگولی شده بود
اصن عاشق دو تا خواهرزاده هامم
انقدر حس خوبی داشت وقتی بغلشون می کردم .
آتوسا که مهد کودک می ره یه کوچولو ضعیف و لاغر شده ، وقتی بغلش می گیری انگار عروسک گرفتی بغلت . خیلی کوچولو و ریزه میزه س .
دیشب هم برای اون جشن دندونی گرفتیم .
دیشب برامون مهمون هم اومده بود .
که جمعا 4 تا بچه ی کوچولوی دیگه هم داشتن .
مهد کودکی شده بود خونه مون دیشب . 6 تا بچه .
من که فقط نگاهم به آتوسا و عرفان بود . اصلا اون دو تا رو می بینم دیگه هیچ بچه ای نظرمو جلب نمی کنه و حوصله ی هیچ بچه ی دیگه ای رو ندارم .
حالا عوضش عرفان و آتوسا !
کلی حال می کنم وقتی باهاشون بازی می کنم .
تولد و سالگرد ازدواج دوستا و کلا خانواده و فامیل و ... رو برای همین روزای نزدیک رو در کتابخونه م نوشتم .
حس خیلی قشنگی داشت وقتی آبجیم اینا میومدن تو اتاق یکی یکی می خوندنشون .
تولد هر دو تا آبجیم هم تو شهریوره .
مثلا شب تولد عارفه بود . کلا آبجیم اینا فهمیدن تولد دوستامه .
چند روز بعدش که تولد نضال بود ، آبجیم یهو از اتاقم داد می زنه
ســــــاقی ! امروز تولد نــَضاله !
منم بهش گفتم ، بـــــعله ! دیشب تبریک گفتم .
بعدشم اینکه نــَضال نه و نــِــضال !
کلا هر دوتا آبجیم با اسم نضال مشکل داشتن !
اون یکی اول که داشت می خوند پرسید اون چیه بعد عارفه نوشتی ؟
گفتم نضال
پرسید معنیش چیه ؟
گفتم مبارزگر !
البته ناگفته نماند من اول از رو همین اسم نضال عاشقش (!) شدما !
البته می شه گفت تقریبا من هیچ وقت تولد دوستام و خانواده و ... رو یادم نمی ره .
همین طور مثلا من یادمه آبجیم چه روزی
با همسرش آشنا شد و هر سال ، سالگرد آشناییشون رو بهشون تبریک می گم . سالگرد
ازدواج و اینا که بماند .
اینارم نوشته بودم اونجا که جلوی چشمم باشه همه ش .
خلاصه اینکه انقد خوب بود ! جای شما خالی .
خیلی خدا رو شکر می کنم که انقدر هوامو
داشت این روزا و نذاشت احساس تنهایی کنم .
مخاطب خاص : خیلی بی معرفتی اگه بخوای فکر کنی بی یاد تو نفس کشیدم ..
:: یاعلی ::