خانومــِ چــپــــ دســــتـــ
خانومــِ چــپــــ دســــتـــ

خانومــِ چــپــــ دســــتـــ

4 . تلخ !


دیروز که به مجلس ختم رفته بودم

شاید برای اولین بار بود که عمیقا به این فکر کردم

یه روزی هم قراره اینجا تو مسجد برای مجلس ختم ما بشینن

...


و بعضی از ماها چقدر دور می بینیم اون روز رو



دیروز دلم گرفت از احساس ِ غربت ِ صاحبان ِ این مجالس

وقتی نگاشون می کنی

هیچ کس از دلشون باخبر نیست

خصوصاً اگه کسی پدر یا مادرش رو از دست داده باشه

چه احساس ِ تنهایی و غربتی داره بین ِ اون همه آدمی که پدر و مادرشون بالای سرشونه و الان دورت جمع شدن و دارن آرومت می کنن و تو کسی رو از دست دادی که هیچ کس تو دنیا نمی تونه جاشو بگیره

چقدر خوشحالم پدر و مادرم سایه شون بالای سرمه

و امیدورم همیشه قدرشون رو بدونم .


دیروز از این حس ِ تنهایی ِ خودمون گریه م گرفت ... 

از اینکه یه روزی خودمون بریم و از اون بالا به این همه مردم نگاه کنیم که نشستن تو مجلس ختم ما

یا اون روزی که خدایی نکرده خودمون صاحب مجلس باشیم ...


چقدر تلخه




:: یاعلی ::