خانومــِ چــپــــ دســــتـــ
خانومــِ چــپــــ دســــتـــ

خانومــِ چــپــــ دســــتـــ

10 . چه روزای خوبی 2


این چند روزه خیلی روزای خوبی بودن

بعد از دو سال موفق شدم تو دریا برم داخل آب

البته دریا تقریبا موج داشت و  با اینکه خیلی طوفانی نبود ، خطرناک بود و بدجوری آدمو می کشید داخل .

من و آبجی م و عرفان همون نزدیکا نشسته بودیم .

نبودین ببینین عرفان چه ذوقی می کرد . انقد هیجان زده بود . همه ش جیغ و داد می کرد . هر دفعه موج می زد و می رفتیم تو آب با ذوق و شوق جیغ می کشید .

تو بغل من نشسته بود و وقتی آب میومد محکم بغلش می کردم و اونم جیغ می کشید و ماام از هیجان زده شدن اون می زدیم زیر خنده .

اون یکی آبجیم هم بود . با آتوسا .

انقدر روزای خوبی بود .

بعد از حدود یک ماه و نیم از گذشتن ِ تولد عرفان ، چند شب پیش رفتیم نمک آبرود ( تله کابین ) و اونجا براش جشن تولد گرفتیم .

همه کنار هم بودیم و فقط یکی از داداشام نبود .

خیلی اون شب بهم خوش گذشت .

البته ناگفته نماند فرداش ( یعنی پریروز ) بدجور مریض شدم و دو روز کلا از همراهی با آبجیم اینا بازموندم

حیف شد

 

وااااااااای

آتوسا هم انقد ناز و گوگولی شده بود

اصن عاشق دو تا خواهرزاده هامم

انقدر حس خوبی داشت وقتی بغلشون می کردم .

آتوسا که مهد کودک می ره یه کوچولو ضعیف و لاغر شده ، وقتی بغلش می گیری انگار عروسک گرفتی بغلت . خیلی کوچولو و ریزه میزه س .

دیشب هم برای اون جشن دندونی گرفتیم .

 

دیشب برامون مهمون هم اومده بود .

که جمعا 4 تا بچه ی کوچولوی دیگه هم داشتن .

مهد کودکی شده بود خونه مون دیشب . 6 تا بچه .

من که فقط نگاهم به آتوسا و عرفان بود . اصلا اون دو تا رو می بینم دیگه هیچ بچه ای نظرمو جلب نمی کنه و حوصله ی هیچ بچه ی دیگه ای رو ندارم .

حالا عوضش عرفان و آتوسا !

کلی حال می کنم وقتی باهاشون بازی می کنم .

 

تولد و سالگرد ازدواج دوستا و کلا خانواده و فامیل و ... رو برای همین روزای نزدیک رو در کتابخونه م نوشتم .

حس خیلی قشنگی داشت وقتی آبجیم اینا میومدن تو اتاق یکی یکی می خوندنشون .

تولد هر دو تا آبجیم هم تو شهریوره .

مثلا شب تولد عارفه بود . کلا آبجیم اینا فهمیدن تولد دوستامه .

چند روز بعدش که تولد نضال بود ، آبجیم یهو از اتاقم داد می زنه

ســــــاقی ! امروز تولد نــَضاله !

منم بهش گفتم ، بـــــعله ! دیشب تبریک گفتم .

بعدشم اینکه نــَضال نه و نــِــضال !

کلا هر دوتا آبجیم با اسم نضال مشکل داشتن !

اون یکی اول که داشت می خوند پرسید اون چیه بعد عارفه نوشتی ؟

گفتم نضال

پرسید معنیش چیه ؟

گفتم مبارزگر !


البته ناگفته نماند من اول از رو همین اسم نضال عاشقش (!) شدما !

 

البته می شه گفت تقریبا من هیچ وقت تولد دوستام و خانواده و ... رو یادم نمی ره .

همین طور مثلا من یادمه آبجیم چه روزی با همسرش آشنا شد و هر سال ، سالگرد آشناییشون رو بهشون تبریک می گم . سالگرد ازدواج و اینا که بماند .

اینارم نوشته بودم اونجا که جلوی چشمم باشه همه ش .

 

خلاصه اینکه انقد خوب بود ! جای شما خالی .

خیلی خدا رو شکر می کنم که انقدر هوامو داشت این روزا و نذاشت احساس تنهایی کنم .

 

مخاطب خاص : خیلی بی معرفتی اگه بخوای فکر کنی بی یاد تو نفس کشیدم .. 


:: یاعلی ::